سرزمين پارسيان

فرهنگ و گذشته آريایی

به نام خدا

تماشای آسمان جدید نیست.تصاویروموقعیت ستارگانی که 10000سال پیش روی دیوارها نقاشی شده اند،نشان می دهدکه انسان همیشه شیفته آسمان بوده است.      

بسیاری ازتمدن های کهن ازبابلی ها،مصری ها و پلی نیزها تافرهنگ هایی در آمریکا جنوبی آسمان شب رابررسی کرده اند.باستان شناسان تعدادی مصنوعات یافته اند.این مصنوعات همچنان که نقشه های ستارگان رانشان می دهند،موقعیت خورشید،ماه وزمین راضبط کرده اند.

     درهمه تمدن های باستانی افسانه هایی راجع به خدایانی که با ارابه های آتشین ازآسمان آمدند،  وجود دارد؛همه ی این خدایان دراین تمدن ها مورد پرستش وتکریم بوده اندو برای آنها پرستش گاه ها ومعابدی ساخته شده است؛ که دراین فصل به برخی از آنها می پردازیم.

تاریخچه نجوم

   تاریخ نجوم را می توان به سه دوره تقسیم کرد:دوره ی زمین مرکزی،دوره ی کهکشانی ودوره ی کیهانی.آغاز دوره اول درتاریخ باستان است وپایان آن در قرن شانزدهم.دوره ی دوم ازقرن هفدهم تا قرن نوزدهم طول کشید ودوره ی سوم در قرن بیستم آغازشد وهنوز هم ادامه دارد.

دوره ی زمین مرکزی

   منجمان نخستین معتقد بودند که زمین بایددرمرکز جهان باشدوفرض می کردند که خورشید

،ماه وستارگان به دور زمین ساکن می گردند.علاقه ی آنان که به معنای امروزی کلمه چندان علمی نبود،به طورعمده معطوف بودبه مسائل عملی،به رابطه ی واقعی یا فرضی رویدادهای

آسمانی با حوادث زمینی وبه جست وجوی آسمان به خاطر یافتن نشانه هایی از وقایع سعد و نحس.

   با وجوداین کشف های بسیار برجسته ای دراین دوران صورت پذیرفت.گاهشماری با دقت زیاد رشد کرد.دایرة البروج _مسیر ظاهری خورشید از میان ستارگان_ به دقت تمام تعریف شد.دوره ی کسوف و خسوف تعیین گردید و حتی در قرن دوم پیش از میلاد به حرکت محور

زمین پی برده شد.پایان دوره ی زمین مرکزی درقرن شانزدهم با شخصیت بزرگ نیکولائوس

کوپرنیکس(1543_1473)پیوندی نزدیک دارد.

نظریه خطرناک:

"بسیاری ازمردم می پنداشتندنظریه کوپرنیکسمبنی برمحوریت خورشید،

 مخالفت باکتاب مقدس است.

 


 

         

 

 

 

دوره ی کهکشانی

 می توان گفت که نجوم جدید با این دوره آغاز می شود.کوپرنیکس نشان داد که زمین ،نه تنها مرکز جهان نیست،بلکه فقط یکی از سیاراتی است که به دور خورشید مرکزی می گردد.

معلوم شد که زمین، به هیچ روی منحصربه فرد نیست، سیاره ای کاملاَ معمولی است، که به طرزی  معمولی ،حرکات معمولی دارد.درحقیقت آشکار شد که خورشیدمرکزی خود ستاره ای

از ستارگان بی شمار آسمان است،یکی از بیلیون ها ستاره ی همانند دور وبر ماست که برخی بزرگ تر وبعضی کوچک تر از خورشید،برخی سنگین تروبعضی سبک تراز آن اند.

   در این دوره روش مطالعه نجوم،پیوسته علمی ترشد و انگیزه ی اصلی آن میل به شناخت و فهم قوانین بنیادی حاکم برحرکت اجرام آسمانی وتوضیح چیزهایی بود که بشر به چشم می دید.

   البته ورود تلسکوپ به ساحت نجوم توسط گالیلئو گالیله(1642_1564) در 1610،نشانه ی مرحله مهمی درتکامل علم نجوم به شمارمی رود،همانطورکه اختراع بعدی طیف نما نیز چنین بود.

   نجوم نیز مانندهرعلم دیگربرای پیشرفت خود نیازمند تلاش مغزهای بزرگی است که بتوانندبینش،تخیل،شهود ونیز دانش زیادرابراطلاعات رصدی تطبیق دهند.همانندیوهانسکپلر(1630_1571)وسرایزاکنیوتون(1727_1642).

 

 

 

 

 

 

 

دوره ی کیهانی

     دراین دوره آشکار شد که کهکشان ستاره هایی که خورشید ما به آن تعلق دارد فقط یکی از کهکشان های بسیاری است که برخی بزرگ ترازکهکشان ما وبعضی کوچک ترند.بخش زیادی از تحقیقات نجومی یک قرن اخیربه این اختصاص داشته است که تصویری" کامل"از جهان به دست آوریم. تلسکوپ های نوری بزرگ ترونیز تلسکوپ های رادیویی عظیم برای کمک به این تحقیقات ساخته شده اند.

    نابغه بزرگی که در ذهن عامه ی مردم بیش از همه با این دوره ارتباط داده می شود،دکترآلبرت اینشتین فقید(1955_1879)است (هرچند که او دردرجه اول یک فیزیکدان وریاضی دان بود).کیهان شناسی واخترفیزیک سخت به نظریه نسبیت اومتکی اند.در این دوره ی نجومی است که ما زندگی می کنیم وتا پایان آن راه درازی در پیش است. 

داستانهایی درباره ی نجوم وفضا در گذشته

    درتمدنسومری،مصرباستان،آمریکای جنوبی،بومیاناسترالیا،هندباستان،قبیله دگون آفریقا، یونان باستان،و...همه ی این تمدن ها خدایانی دارند که از آسمان آمده و مجهز  به سلاح های مخوف وماشین های پرنده بوده اندو درست به همین دلیل موردپرستش قرار می گرفتند؛چون قدرتی داشتندکه انسان های اولیه قادر به درک آن نبودند و به نظر آن ها چنین قدرتی را فقط خدایان می توانستند داشته باشند.

   حال اگرپیش فرض ما این باشدکه ماتنها موجودات متفکر کاینات هستیم ودرعهد باستان امکان نداشته که تمدن پیشرفته ای وجود داشته باشدوبا انسان های اولیه برخوردکرده باشد

طبیعتاً همه ی این خدایان بایدزاییده تخیلات پیشینیان ما باشند.اما دربعضی ازاین افسانه هاماباحقایق مسلم علمی مواجه می شویم که انسان پیشرفته به تازگی آنهارا کشف کرده است،

مثل دانش ستاره شناسی که قبیله دگون دارد ویا سلاح هایی که برای ماخیلی آشناهستندمثللیزر،بمب اتمی،موشک،و... که درکتابهای مقدس هندو می بینیم ویا داستان سفربه فضا کهچنان جزییات دقیقی می خوانیم،که تنها کسی که به چنین سفری رفته باشدمی تواندآن را بااین دقت شرح دهد،مانند سفرانکیدو درافسانه گیل گمش.

    دراین موارد دانش باستان شناسی وافسانه شناسی یاحرفی برای گفتن ندارند ویاهمان داستانقدیمی قوه ی تخیل را دوباره سر می دهند.به راستی افسانه ها چه هستند؟آیا امکان ندارد اثریازواقعیت درآنها وجود داشته باشد؟آبا افسانه ها حافظه باستانی مانیستند که ماچون حقیقت مسلم وجود تمدن های پیشرفته تراز خودرا نمی خواهیم بپذیریم،همیشه آنهاراغیر واقعی می پنداریم؟ وقتی ما درافسانه ها اتفاقات واقعی را،مثل طوفان نوح که درافسانه گیل گمش به آن اشاره شدهاست ودرزمان گذشته اتفاق افتاده است می خوانیم،بازهم به این فکرنمی کنیم که شایدبقیه قسمت های افسانه هم مانند قسمتی که صحت آن برای ما ثابت شده است،واقعی بوده وروزی اتفاق افتاده باشد؟ اگر ما امروز از اتفاق طوفان بزرگ نوح خبر نداشتیم،حتماً قسمت مربوط به طوفان بزرگ را غیر واقعی و افسانه می دانستیم!

 

  دست نوشته درسدن (Dresden codex)

چیست؟   *نوشته ای متعلق به مایاهای ((Mayan باستان در آمریکای جنوبی است است که جزییات ماه وزهره رانشان می دهد.

 

 

 

 

 


 

 برای روشن کردن این مسأله که هرمسأله درون خود واقعیتی رابه همراه دارد مثالی می زنیم:"تصورکنیددراعماق جنگل های آفریقا جایی که بومیان زندگی می کنند،تابه حال هیچ انسان متمدنی راندیده اند،یک هلی کوپترنظامی فرودبیایدونظامیان با کلاه های فلزی ولباسکماندویی از هلی کوپتر پایین بیایند وبرای ترساندن ومتواری کردن بومی ها با تفنگ های خود چند تیر هوایی شلیک کنند،والبته بعد از مأموریت خود سوارهلی کوپترشوندودر آسمان پدید شوند،بومیانی که شاهداین ماجرابودندتا به حال چنین چیزی راندیده بودندبرای فرزندان خود ازخدایانی صحبت خواهند کرد که باارابه ی پرنده ازآسمان آمدند وبا سروصدای زیاد وگرد وخاک روی زمین فرود آمدند.آنها ازمدان سفیدپوستی سخن خواهند گفت که اسلحه هایی داشتند که آتش پرتاب می کردند،این بومیان شکل هلی کوپتر وسربازان را آن طوریکه دیدهپ بودنددرغارهای خود می کشند واین داستان راسینه به سینه به نسل های بعدی منتقل می کنند.

وبعد ازگذشت چندنسل این موضوع تبدیل به افسانه ی این قوم می شود،افسانه ای که ازخدایان می گوید.خدایانی که با ارابه های آتشین آمدندودرموقع فرود ارابه آسمانی چنان طوفان برپا شد که درختان جگل شکسته شد،خدایان باصورت های درخشانی که درتاریکی شب همچون خورشید،از ارابه آسمانی بیرون آمدندوبا چوب های جادویی که دردست داشتند،آتش مقدس رابا صدای مهیبی به اطراف پخش کردند.این خدایان بعدازپخش آتش مقدس که به زمین برکت بخشیدوحیوانات وحشی را از اطراف قبیله متواری کرد،سوار ارابه سوار ارابه ی آسمانی خودشدند وبه آسمان بازگشتند."می بینیم با همه اغراقی که در این افسانه شده است،حقیقت فرودآمدن یک هلی کوپتر وپیاده شدن سرنشینان آن درافسانه وجود دارد.این درست چیزی است که درمورد افسانه های اقوام باستانیهم صدق می کند.کار ما این است که حقیقت موجود در افسانه های قدیمی  را از شاخ وبرگ اغراق آمیز ومذهبی که به آن داده شده است،بیرون بکشیم.فرض کنید ما سفینه ای ساخته ایم که با سرعتی نزدیک به سرعت نورحرکت می کند واین سفینه را باچند فضانوردبه فضافرستاده ایم،بعدازچندسال این سفینه به سیاره ای نزدیک می شودودستگاه های سفینه وجودحیات درسطح آن سیاره رانشان می دهند،برای بررسی بیشتر،سفینه به سیاره نزدیک می شود ودرارتفاع کم پرواز می کندوفضانوردان موجوداتی رامی بینند که بهت زده سفینه رانگاه می کنندوبه یکدیگرنشان می دهند.فضانوردان متوجه می شوندکه این موجودات دروضعیتی مانندانسان های اولیه زندگی می کنند.فضانوردان ما برای بررسی بیشتردرنزدیک قبیله ی این موجودات ابتدایی فرود می آیند. عکس العمل این قبیله دربرخورد با سفینه فضایی وفضانوردان چه خواهد بود؟مسلماَ ابتدا همه از اطراف محل فرودسفینه فرارمی کنندوازفاصله زیادبه تماشای این جسم عجیب می پردازند.مردم قبیله ازکاهنان قبیله درمورداین جسم وافرادی که ازآن خارج شدند می پرسند.کاهنان قبیلههم تصوری درمورد چنین موجوداتی ندارند و نمی توانند درک کنند که اینها هم مخلوقاتی مثل خودشان هستند که آنهاراهم خدای یگانه وتنها آفریننده ی جهان  خلق کرده است وتنها فرق آنهادرمیزان دانش وتکنولوژی آنها است وازیک کره ی دیگربه سیاره آنهاسفرکرده اند.آنها بادیدن قدرت زیا د فضانوردان وسفینه ای که مانند باد حرکت می کند ومثل خورشید می درخشد،تنهاجوابی که به ذهنشان می رسد این است که اینها خدایان هستند که از آسمان به زمین آمده اند.کاهنان به مردم می گویند که خدایان از آسمان آمده اندو باید برای آنها قربانی وهدایایی ببریم تادچارخشم آنها نشویم.به زودی دسته ای ازمردم قبیله با هدایای مختلف برای خوشامد گویی به خدایان نزدیک می شوند وفضانوردان نیز از این وضعیت بدشان نمی آید،تلاشی برای فهماندن این حقیقت که آنهاخدایان نبوده وفانی هستند،نمی کنند.چون اولاَمردم قبیله به علت عدم تواناییدرک حقیقت حرف آنها را باورنمی کنند وثانیاَ درصورتی که مردم قبیله حقیقت رابدانند ممکن است علیه فضانوردان شورش کنند وبه دستورات آنها عمل نکنند.

به هرحال فضانوردان  مدتی را دراین سیاره زندگی می کنند ودر این مدت دست به تحقیق برروی مردم،حیوانات وساختمان زمین شناسی سیاره می زنندوبرای انجام کارهایشان تعدادیازمردم قبیله راآموزش می دهندتا به آنها کمک کنندواصول اولیه تمدن وشهرنشینی،کشاورزیواستخراج فلزات را به آنها یاد می دهند.فضانوردان حتی آن دسته از مردمی که قابلیت پذیرش زندگی متمدن واجتماعی راندارند،برای حفظ امنیت تمدن تازه شکل یافته ای که پایه گذاری کرده اندبا سلاح های خود نابببود می کنند.آنها یکی از باهوش ترین وقوی ترین مردم قبیله را انتخاب می کنند واورا پادشاه وفرمانروای مردم می کنند وبه وسیله اودستورات لازم برای  زندگی  اجتماعی سالم را به مردم  می دهند وبرای اطمینان از انجام دستوراتشان  آنها را ازخشم خود می ترسانند ومی گویند که  اگردربازگشتشان به دستورات آنها عمل نشده باشد،عذاب خدایان برآنه نازل می شود ونابودشان می کند.بعد ازبه پایان رسیدن مأموریت فضانوردان درآن سیاره،آنهاسوارسفبنه خود می شوند ودر آسمان ناپدید می شوند.دراین زمان پادشاه وکاهنانی که به واسطه حضور فضانوردان قدرت زیای پیدا کرده بودند،برای تداوم قدرتشان همواره از بازگشت خدایان می گویند و برای آنها پرستش گاه هایی می سازند وآیین مذهبی مختلفی برای پرستش خدایان ایجاد می کنند.آنها تمام اشیایی را که از فضانوردان به جا مانده،درمعابد خود جمع می کنند و مجسمه هایی شبیه آنهامی سازند ودر معابد می گذارند وبه پرستش آنها می پردازند.سخنانی را که فضانوردان گفته بودند،درکتاب های مقدس می نویسند و با دانشی که ازفضانوردان به دست آورده اند، جامعه خود راپیشرفته تر می کنند وقدرتمند ترمی شوند به طوری که قبایل نیمه وحشی اطراف را با شمشیرهای آهنی که روش تهیه آن راخدایان به آنها آموختند،نابود می کنندوتمدن خودرابزرگتر می کنند.ماجرای سفرخدایان به آن سیاره و قدرتی که خدایان به این قوم دادند،نسل به نسل منتقل می شود وکاهنان همچنان از بازگشت خدایان می گویند وسخنان کتاب مقدس را که درآن ازعذاب خدایان برای کسانی که ازفرمان آنها سرپیچی کنند،برای مردم می خوانند ومردم هم از ترس خدایان هر کاری را که کاهنان بخواهند،انجام می دهند. شاید صد سال دیگر یکی از نوادگان ما یکی از همان خدایان باشد.به نظر شما این ماجرا درمورد گذشتگان ما نمی تواند  اتفاق افتاده باشد؟همانطور که می دانیدافسانه های تمدن های باستانی پرازداستانهایی شبیه این ماجرا است حتی در قرن بیستم هم نمونه هایی از این دست وجود دارد. مثلاَبومیان جزیره ویواک"Wewak" یک فرودگاه ابتدایی ساخته اند وباچوب وکاه ،مدل هایی شبیه هواپییما درست کرده اندو بر روی باند این فرودگاه گذاشته اند تا بدین وسیله هواپیماهای واقعی را به سوی خود جلب کند.

"درفلات شرقی گینه نو،فرستنده های رادیویی Markham" همچنین بومیان جنگل مارخام بزرگی که ازنی خیزران ساخته شده بود برپا کرده ومقبره های عایق از برگ های لوله شده به آنها متصل کرده بودند.آنان به تنه درخت دکل های بلندی به تقلیدازآنتن ایستکاه های رادیویی  ساخته بودند وکلبه های خودرابا سیم هایی که از الیاف تاب خورده ی درخت ساخته شده بود،به این آنتن ها وصل کرده بودند.علت این کارهم این بود که نگهبانان قبایل بومی،مدت ها از دورشاهدفعالیت سربازان سفیدپوست درساحل دریا بودندوبه تقلیدازآنها این کارها رامی کردند.

 

رصدخانه ی استون هنج

   درسال1871که مکلی"Maklay"ناخدای روسی اکشتیویتیاز"Vitiaz"به بنگو"Bongo" واقع درساحل گینه نورسید،بومیان آن منطقه بابدبینی وشک ازاواستقبال کردند.بومیان یک شب مکلی را دیدند که با یک فانوس بادی درساحل قدم می زندواز آن به بعدبه این نتیجه رسیدند که
او از اهالی کره ماه است.مکلی سعی زیادی کرد تاتوضیح دهد که از مردم کشورروسیه استنه از ساکنین کره ی ماه، اما بومیان هیچ تصوری از کشور روسیه نداشتندو آن مرد راموجودعجیب ومرموزی می دانستند،چون علاوه برپوست سفیدی که داشت،توانسته بود باچنان کشتی عظیمی ناگهان در کنار آنها ظاهر شود.بالاخره بومیان،مکلی را به عنوان رب النوع پذیرفته واو را تاموآنوت نام نهادند.سال ها بعدهنگامی که مجسمه ای چوبی از یک کشتی غرق شده بههمین ساحل رسید،بومیان آن را به عنوان نماد رب النوع جدید خود یعنی تاموآنوت پذیرفته ومورد پرستش قرار دادند.  نمونه های دیگری از این قبیل عبارتند از:

1)ساکنین جزیره ملانئید"Melaneid"                 2)قبیله دگون.

3)داستان ویماناها"Vimanas"                             4)افسانه گیل گمش.

 

همپای منجمان آماتور درتاریخ نجوم

   ابرنواخترها از تماشایی ترین رویدادهای سماوی اند. ستاره ای معمولی و کم فروغ ،درپی انفجاری عظیم،بقدری پرنور می شود که شانه به شانه ی کهکشانی بزرگ می ساید. اما شمار این رویدادها اندک است.آخرین ابرنواختری که ما درکهکشان خودمان شاهدش بودیم در حدودچهارصد سال پیش منفجرشد. کپلربزرگ گزارشگر این واقعه بود. ابرنواخترها  اگرچه دولتی مستعجل دارند،ولی به روایت اخترفیزیک جدید دارای اهمیتی خاص درتحول عالم اند.درلهیب سوزان ابرنواختری است که عنصرهای سنگین شیمیایی به وجود می آیند؛کاری که ازعهده یکوره ی گدازان ستاره ها هم ساخته نیست. منجمان،هرساله تعداد زیادی از این انفجارها را دردور دست رصد می کنند.اما بعد فاصله،اطلاعاتی راکه باپیک نور به ما می رسد،محو ومبهم می کند.مدتهاست که منجمان چشم انتظارظهور ابر نواختری در همسایگی ما،درهمین کهکشانخودمان اند.ازاین رووقتی که اسکار دوهالده،اهل ایتالیا،درشب 24 فوریه 1987چشمش به ابرماژلان افتاد وچیزی را دیدکه قبلاَ ندیده بود،در دل گفت که تیرش به هدف نشسته است. 

   دوهالد منجمی آماتور است،ستاره های ریز ودرشت آسمان را مثل کف دستش می شناسد،با خلق وخوی این دوستان قدیمی بقدری آشناست که خیلی زود به تغیییرحالشان پی می برد.درآن شب یعنی 24 فوریه ی 1987،ابرنواختری را درابر بزرگ ماژلان کشف  کرده بود.اما روزبعد وقتی که سعی کرد دفتر مرکزتلگراف هاینجوم کمبریج،ماساچوست،را ازکشف خود طلع کند،متوجه شد که یان شلتون کانادایی،منجم حرفه ای رصدخانه لاس کامپاناس در آمریکای جنوبی،قبل از او اینکار را کرده است و برای این ابرنواختر نام SN 1987 A انتخاب شده است.دوهالده با آنکهآماتور است منجم کهنه کاری است و تا به حال چندین ابرنواختر رادرکهکشانهای دور دستکشف کرده وبه موقع هم اکتشافهای خودرابه اطلاع همکاران حرفه ای اش رسانده تا مطالعه اختر فیزیکی آن را دنبال کرد.

   ابرنواختر برای منجمان آماتور لقمه بزرگی است؛رقبایشان در این کار حرفه ای هستند که وسایلشان دقیق تر،امکاناتشان بیشتر ودانش شان وسیع تراست.نواخترها هدفهای مناسب تری هستند:دادشان بیشتراست،وبعضیشان بازمی آیند،یعنی به کرات ظاهرمی شوند.با وجودهمهاینهاکشف این قبیل وقایع تصادفی،بیش ازآن که محتاج وسایل دقیق ترباشد،مستلزم برنامه ریزی وشکیبایی است. مینورو هوندا،اهل کوراشیکی در ژاپن،ازاین بابت مشهور است.هرسال 200 شب رصد انجام می داد. مرد هفتاد وهفت ساله ای که ،سرما کولاک می کرد، سرپاییهای گرمالکتریکیش را به پا کرد وپشت به دوربینش نشست.سالها بود که به شکارنواختر می رفت.این بار بر بال عقاب ،این صورت زیبای آسمان سوار بود.پیش ازآنکه سپیده بدمدشکارش رابه دام انداخته و ازآن عکس گرفته بود: نواخترعقاب 1982. هوندا هم آماتورباسابقه ای است.قبلاَ در جست وجوی ستاره های دنباله داربود.درجوانی،اندک زمانی پس ازجنگ جهانی دوم موفق شدکه چند ستاره دنباله دارکشف کند.آوازه ای درآن زمان یافت،جوانان ژاپنی راراهی آسمان کرد.امروزه کوشندگی وخستگی ناپذیری گروه های آماتور ژاپنی زبانزدمنجمان است.

 

 

تصویر قبل (راست) و بعد (چپ) از ابرنواختر 1987A

   نواخترها هم ستاره هایی هستند که ناگهان پرنور می شوند،اما نه به اندازه ی ابر نواخترها.

معلوم شده است که اینها،ستاره های دوتایی خیلی نزدیک به همی هستندکه یکی از آنها کوتولهسفید است.داد وستدی که میان این دو ستاره انجام می شود منجر به انفجار نواختری می شود.سابقه دلبستگی منجمان آماتور به نواخترها به یک قرن پیش می رسد.ت.د.اندرسن اسکاتلندی اهل ادینبرا،منجمی آماتوربود.درشب 23 ژانویه 1892متوجه ستاره ای ازقدرپنجم درصورتفلکی ممسک العنان شد که قبلاَ ندیده بود.روزهای بعد، وقتی که منجمان به بررسی صفحات عکاسی رصدخانه هایشان پرداختند متوجه شدند که نواخترمسک العنان 1982 از شش هفته پیش پیوسته پرنورتر می شده است.اندرسن،آماتوری سخت کوش بود.هم او بود که در سال 1901 نواختر برساووش را کشف کرد.درکشف پرنورترین نواخترسیصدسال گذشته،یک منجم جوان آماتور با یک حرفه ای مشهورشریک است.لسلی پلتیه در میان منجمان مشهورآماتورجهان نام آشنایی است.اما درشب 8ژوئن 1898دختری بود هفده ساله،ساکن دلفوس از ایالات اوهایو،که ستاره های آسمان را خوب می شناخت.همین شب بود که نواختر پرنوری را درصورت فلکی عقاب کشف کرد ودر این کشف با ادوارد امرسن بارناردمنجم بزرگ آمریکایی شریک شد.ازقضای اتفاق ،بارناردخوددرآغازمنجمی آماتور بودکه حرفه عکاسی داشت.لسلی پلتیه بعدها قهرمان کشف ستاره های دنباله دار وازرصدکنندگان بنام ستاره های متغیرشد و کتابی برای منجمان آماتور نوشت که بسیار مورد منجم غیر حرفه ای جهان "نامید.

 نسر واقع یا"کرکس نشسته" پنجمین ستاره ی پرنورآسمان است،وتنین یا اژدها صورتی فلکی است با پیچ وتاب بسیار،که رأسش ازچهارستاره تشکیل شده است.یکی ازپرنورترین نواخترهادر قرن بیستم،درحدفاصل نسرواقع و رأس تنین،کشف شدونواخترجاثی 1934نام گرفت.کاشفآن ج.ب.پرنتیس منجمی آماتور بود.این نواختر در شبی که کشف شد، یعنی 13دسامبر 1934 ،ستاره ای بود ازقدر سوم که چشم تیزبین پرنتیس آن را ازستاره های دیگربازشناخت.روشنی نواختر روبه فزونی داشت.درحوالی عید میلاد مسیح ستاره ای پرنورازقدر اول بود.ستاره ای که پیش ازانفجار،کوکبی بی اهمیت از قدر یازده بود،چهارصد هزار بار پرنورتر شده بود. نواخترجاثی 1934در تاریخ نجوم از اهمیت زیادی برخورداراست.مطالعه ی این نواختر نشان داد که یک ستاره دوتایی گرفتی است.بررسی نواختران دیگر آشکار ساخت که این ستاره ها همگی دوتایی اند،یک جفت ستاره خیلی نزدیک به هم.

 

 ستاره ی نسر واقع در صورت فلکی شلیاق

نگار شده در برچسب:نجوم باستانی, هنگام بوسيله سرزمين پارسيان| |